share 1588 بازدید
تفسير قرآن كريم

امام خميني، سيد روح الله
مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني‌(ره)
سوره‌ي صف

"انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون في سبيله صفاً كأنّهم بنيان مرصوص" (صف،61/4)
اين اجر عظيم كه به قلم با عظمت عظيم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن‌را با فكر ناچيز بشر مي‌توان تحليل كرد. گويي اين اجر عظيم همان حبّ خداوند تعالي است كه در سوره‌ي مباركه‌ي صف آمده است:انّ اللّه يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كأنهم بنيان مرصوص.
محبوبيت نزد بارگاه احدي را كدام فيلسوف توانا يا عارف علمي بزرگ دانا مي‌تواند درك كند تا از آن سخن گويد و يا به سخن قلم در آورد ؟ آيا اين حبِّ نافله است كه در نتيجه‌ي تقرّب به آن، بنده‌ي خاكي پا برسر ملك و ملكوت اعلا نهد وحق ـ‌جل و علا‌ـ با جاذبه‌ي غيبي خويش، سمع وبصر وقلب او شود و آنچه بشنود يا ببيند يا ذوق عرفاني كند باسمع و بصر و قلب حق ‌جل‌و علا‌ـ باشد و نبيند جز به بصر حق و نشنود جز به سمع حق و نداند جز به علم حق و حجاب ها مرتفع شد و جهان را آنچه كه هست مشاهده كند كه: «اللهم أرني الأشياء كماهي»يا قرب فريضه است كه در آن شخص وشخصيت محو شود ، صعق رخ دهد و خود و خودي از ميان برود و كثرت به تمام معني رخت بربندد و نه چشمي باشد و نه گوشي و نه باطني و نه ظاهري؛ هو الأول والآخر والظاهر و الباطن (حديد، 57/3). ديگر سبيل اللهي در كار نيست و اسم و رسمي بجا نمي‌ماند ، اينان از خانه خارج شدند و موت آنان را ادراك نموده و قدم‌ها و قلم ها شكسته شده است. بارالها ! اين وصف مجاهدان في سبيل اللّه و اجر عظيم آنان است كه در صحنه‌هاي كارزار بادشمنان تو ودشمنان رسول معظم تو ودشمنان قرآن كريم تو، به شهادت رسيده‌اند يا در اين راه پيروز گرديده‌اند. 2
نگذاريد اين فتنه‌گرها دربين مردم بيفتند و صفوف ما را متفرق كنند، صف واحد باشيد: صفاً كأنّهم بنيان مرصوص. اين سدّ عظيمي كه آن سدّ عظيم راشكست حفظ كنيد، اين قطره‌هايي كه به صورت سيل بنيان كن درآمد، اين واحدهايي كه همچون سيل عظيمي تمام موانع را ازسر راه برداشت حفظ كنيد، با اين سيل عظيم به پيش برويد و همه بنيان‌هاي ظلم وستم را منهدم كنيد. 3
?يريدون ليطفئوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون? (صف، 61/8)
اين‌جانب دست اخلاص خود را به سوي جميع مسلمين خصوصاً علماي اعلام و مراجع عظام ـ‌اطال اللّه بقائهم‌ـ دراز كرده و از عموم طبقات براي صيانت احكام اسلام و استقلال ممالك اسلامي استمداد مي‌كنم و اطمينان دارم با وحدت كلمه‌ي مسلمين سيّما علما‌ي اعلام، صفوف اجانب و مخالفين درهم شكسته و هيچ گاه به فكرتجاوز به ممالك اسلامي نخواهند افتاد ما تكليف الهي خود را ان‌شاء اللّه ادا خواهيم كرد و به احدي الحسنيين نائل خواهيم شد، يا قطع دست خائنين از حريم اسلام و قرآن كريم و يا جوار رحمت حق ـ‌ جل و علا‌ـ انّي لا اري الموت الاسعادة ولا الحيوة مع الظالمين الاّ برما.4 اينك دستگاه جباربراي اطفا‌ي نور حق به هر وسيله در كوشش است . واللّه متمّ نوره ولو‌كره الكافرون.5
من مصمّم هستم كه از پا ننشينم تا دستگاه فاسد رابه جاي خود بنشانم و يا در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر وفود كنم ،شما هم اي علماي اسلام مصمّم شويد و بدانيد پيروزي با شماست: واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون.6
?وأخري تحبّونها نصر من اللّه و فتح قريب وبشّر المؤمنين? (صف، 61/ 13)
بدان كه از براي آيه‌ي شريفه توجيهي است بر مشرب اهل عرفان ومسلك اصحاب قلوب ، كه براي ذكرآن لابدّيم از ذكر « فتوحات ثلاثه‌ي» متداوله‌ي نزد آن‌ها .پس گوييم كه «فتح» در مشرب آن‌ها از عبارت است از گشايش ابواب معارف و عوارف و علوم و مكاشفات از جانب حق بعد از آنكه آن ابواب بر او مغلق وبسته است. مادامي كه انسان دربيت مظلم نفس است وبسته به تعلّقات نفسانيه است ، جميع ابواب معارف و مكاشفات به روي اومغلق است؛ و همين كه از اين بيت مظلم به قوّت رياضات و انوار هدايات خارج شد و منازل نفس را طي كرد، فتح باب قلب به روي او شود و معارف در قلب وي ظهور كند و داراي مقام «قلب» گردد. و اين فتح را «فتح قريب» گويند، زيرا كه اين اوّل فتوحات و اقراب آن‌هاست. و گويند اشاره بدين فتح است قول خداي تعالي : نصر من اللّه و فتح قريب. البته با ياري و نصر خداوند و نور هدايت و جذبه‌ي آن ذات مقدس، اين فتح و ساير فتوحات واقع مي‌شود .و مادامي كه سالك در عالم قلب است و رسوم و تعيّنات قلبيه در او حكم فرماست، باب اسما و صفات بر او مغلق و مسند است.
و پس ازآن‌كه به تجلّيات اسمائي و صفاتي رسوم عالم قلب فاني شد و آن تجليات صفات قلب و كمالات آن‌را افنا نمود « فتح مبين » رو دهد، و باب اسما و صفات به روي او مفتوح گردد و رسوم متقدمه‌ي نفسيه و متأخره‌ي قلبيّه زايل و فاني شود و در تحت غفاريت وستاريّت اسما مغفور گردد. و گويند اشاره به اين فتح است قول خداي تعالي:انا فتحنا لك فتحا مبينا . ليغفرلك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخر.(فتح، 48/1، 2)
ما فتح آشكاراي عالم اسما و صفات را بر تو نموديم تا درتحت غفاريّت اسما الهيه ذنوب نفيسه‌ي متقدمه و قبيله‌ي متأخره مغفورشود. واين فتح باب «ولايت » است.
ومادامي كه سالك در حجاب كثرت اسمائي و تعينات صفاتي است، ابواب تجلّيات ذاتيه به روي او مغلق است. و چون تجليات ذاتيه‌ي احديه براي او شود و جميع رسوم خلقيه و امريه را فاني نمايد و عبد را مستغرق در عين جمع نمايد، «فتح مطلق» شود و ذنب مطلق مغفور گردد؛ و با تجلي احدي ذنب ذاتي، كه مبدأ همه‌ي ذنوب است، ستر شود : وجودك ذنب لا يقاس به ذنب.7 و گويند اشاره به اين فتح است قول خداي تعالي: اذا جاء نصر اللّه و الفتح.(نصر، 110/ 1)
پس با «فتح قريب» ابواب معارف قلبيه مفتوح شود و ذنوب نفسيه مغفور گردد. و با «فتح مبين» ابواب ولايت و تجلّيات الهيه مفتوح گردد، و بقاياي ذنوب نفسيه‌ي متقدمه و ذنوب قلبيه‌ي متأخره آمرزيده شود. و با «فتح مطلق»، فتح تجليات ذاتيه‌ي احديه گردد و ذنب مطلق ذاتي مغفور شود.
و بايد دانست كه فتح قريب و فتح مبين عام است نسبت به اوليا و انبيا واهل معارف. و اما فتح مطلق از مقامات خاصه‌ي ختميه است، و اگر براي كسي حاصل شود، بالتبعيه و به شفاعت آن بزرگوار واقع مي‌شود.
و‌از‌اين بيانات معلوم شد كه از براي ذنب و‌گناه مراتبي است كه بعضي ازآن از حسنات ابرار شمرده شود؛ و بعضي براي خُلّص، ذنب است. و گويند كه رسول اكرم‌(ص)، فرموده: ليران (اوليغان) علي قلبي؛ و انّي لاستغفراللّه في كل يوم سبعين مرة.8 اين كدورت توجه به كثرت تواند بود، ولي از قبيل خواطر بوده كه به‌زودي زايل مي شده . و در حديث است كه رسول خدا‌(ص)، ازهيچ مجلسي بيرون تشريف نمي‌برد مگر آن‌كه بيست و پنج مرتبه استغفار‌‌مي‌كرد.9
و ازاين احاديث معلوم مي‌شود كه «استغفار» فقط منحصر به گناه منافي عصمت نيست؛ و «مغفرت » و«ذنب» به اصطلاح عرف عام نيست . پس ،اين آيه‌ي شريفه منافات با مقام معنويه ندارد؛ بلكه مو?كد آن است ، زيرا كه از لوازم سلوك معنوي و عبوراز مدارج و رسيدن به اوج كمال انساني غفران ذنوب، لازمه‌ي مقامات و مدارج است؛ زيرا كه هر موجودي در اين عالم است وليده‌ي همين نشئه‌ي ملكيه و ماده‌ي جسمانيه است و داراي تمام شئون ملكي حيواني و بشري و انساني است ، بعضي بالقوّه وبرخي بالفعل؛ پس، اگر بخواهد ازاين عالم به عالم ديگرو از آنجا به مقام قرب مطلق سفر كند، بايد اين مدارج راطي كرده و از منازل متوسطه كوچ نمايد؛ و به هرمرتبه اي كه رسد ، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبه‌ي سابقه، تا در تحت تجلّيات ذاتيه‌ي احديه مقام ذنوب مغفور گردد ، و ذنب وجودي كه مبدأ و منشأ تمام ذنوب است در ظل كبرياي احدي مستور گردد. و اين غايت عروج كمال موجوداست. و در اين مقام موت و فناي تام دست دهد. ولهذا وقتي كه آيه‌ي شريفه‌ي اذا جاء نصرالله والفتح نازل شد، رسول اكرم‌(ص) فرمود :اين سوره خبر موت من است.10 والله العالم.11
مادامي كه اعضا و قلب در تصرّف شيطان يا نفس است ، معبد حق و جنود الهيّه‌ي مغصوب است و عبادت حق تعالي در آن‌ها صورت نگيرد و جميع عبادات براي شيطان يا نفس واقع شود. و به هر اندازه كه از تصرّف جنود شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحماني شود تا آن‌كه فتوحات ثلاثه واقع شود يعني : فتح قريب ؛ كه پيش ما فتح اقاليم سبعه است به اخراج جنود شيطاني از آن‌ها ، و نتيجه‌ي آن تجلي به توحيد افعالي است : نصر من اللّه و فتح قريب. وفتح مبين؛ كه فتح كعبه‌ي قلب است به اخراج شيطان موسوس از آن: انّا فتحنا لك فتحا مبينا (فتح، 48/1) و فتح مطلق ؛ كه ترك رسوم خلقيه و افناي تعينات شهادتيّه و غيبيّه است: اذا جاء نصر اللّه و الفتح (نصر، 110/ 1). و پس از اين ، فتح تمام تصرّفات الهيه شود و نتيجه‌ي قرب نوافل حاصل شود.12
اكيداً شايسته و بلكه واجب است كه قسمتي از وجوه شرعي مانند زكوات و ساير صدقات به مقدار كافي به اين مجاهدان راه خدا اختصاص داد، به مجاهداني كه در صفوف نبرد و فداكاري به منظور ازبين بردن صهيونيسم كافر ضد بشري مي‌جنگند و براي احيا و اعاده‌ي مجد و شرف اسلامي ازدست رفته مي‌كوشند و براي گرامي داشتن تاريخ شريف اسلامي نبرد مي‌كنند و برهر مسلماني كه به خدا وروز جزا ايمان دارد ، واجب است كه تمامي قوا ونيروي خود را در اين راه به كار برد و سرانجام به احدي الحسنيين شهادت يا پيروزي نائل آيد. و بر شماست به خط آتش براي خونخواهي و زدودن لكه‌ي ننگ روي آورده و به ياري و مددي ازناحيه خداوند و پيروزي درخشاني كه نزديك است دست يابيد و بشارت دهيد مؤمنان را كه خداوند پشتيبان هر تصميم مردانه و حق خواهانه است: نصر من اللّه و فتح قريب وبشّر المومنين. واللّه من وراء القصد.13

سوره‌ي جمعه

?يسبّح للّه مافي السماوات و ما في الأرض الملك القدوس العزيز الحكيم?‌(جمعه ،62/ 1)
چنانچه درچندين موضع از كتاب الهي تسبيح كافه‌ي موجودات را گوشزد فرموده: يسبح للّه ما في السموات وما في الأرض. و إن من شيء إلاّ يسبّح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم.(اسراء، 17/44) و پر واضح است كه تسبيح و تقديس و ثناي حق تعالي مستلزم علم و معرفت به مقام مقدّس حق و صفات جلال و جمال است، و بدون هيچ‌گونه معرفتي و علمي متحقق نشود . و در اخبار شريفه به طوري اين مطلب شريف را با صراحت لهجه بيان فرمودند، كه به هيچ وجه قابل توجيه و تأويل نيست ؛ ولي اهل حجاب و محجوبين از معارف الهيه ، ازاهل فلسفه‌ي رسميه و مجادلات كلاميه ، تأويل كلام خداوند كردند، به تأويلات بارده‌اي كه تكلّم نمل در سوره‌ي مباركه‌ي «نمل»14، و مخالفت با نصوص كثيره‌ي وارده ازائمه اطهار‌(ع)، مخالفت با برهان متين حكمي نيز مي‌باشد؛ ولي اشتغال به ذكر برهان و مقدمات آن مخالف با وضع اين اوراق است.15
?هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ظلال مبين? (جمعه، 62/2)
غايت بعثت همان است كه خداي تبارك و تعالي در سوره‌ي جمعه فرموده است: هو الذي بعث في الأميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلالٍ، غايت بعثت اينهايي است كه در اين آيه‌ي شريفه ذكر مي‌فرمايد. مي‌فرمايد كه: «خداي تبارك و تعالي آن خدايي است كه مبعوث كرده است در بين شما از خود شما يك رسولي، يك فرستاده‌اي و اين فرستاده اين چند امر را از طرف خدا بايد انجام بدهد: يتلوا عليهم آياته، آيات خدا را بر مردم قرائت كند. قرآن آيات الهي است و انگيزه‌ي بعثت، آوردن اين كتاب بزرگ است و تلاوت كردن اين كتاب بزرگ و آيه‌ي عظيم الهي است. گرچه همه عالم آيات حق تعالي هستند لكن قرآن كريم فشرده از تمام خلقت و تمام چيزهايي كه در بعثت بايد انجام بگيرد، قرآن كريم يك سفره‌اي است كه خداي تبارك و تعالي به وسيله پيغمبر اكرم (ص)، در بين بشر گسترده است كه تمام بشر از آن هر يك به مقدار استعداد خودش استفاده كند.
اين كتاب و اين سفره‌ي گسترده در شرق و غرب و از زمان وحي تا قيامت، كتابي است كه تمام بشر، عامي، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده مي‌كنند يعني كتابي است كه در عين حال كه نازل شده است از مرحله‌ي غيب به مرحله‌ي شهود گسترده شده است، پيش ما جمعيتي كه در عالم طبيعت هستيم، در عين حالي كه متنزل شده است از آن مقام و رسيده است به جايي كه استفاده ما بتوانيم از او بكنيم، در عين حال مسائلي در او هست كه همه مردم عامي و عارف و عالم و غير عالم از او استفاده مي‌كنند و مسائلي در او هست كه مختص به علماي بزرگ است، فلاسفه‌ي بزرگ است، عرفاي بزرگ است و انبيا و اوليا است. بعض مسائل او را غير از اولياي خداي تبارك و تعالي كسي نمي‌تواند ادراك كند مگر با تفسيري كه از آنان وارد مي‌شود، به مقدار استعدادي كه در بشر هست مورد استفاده قرار مي‌گيرد و مسائلي هست كه عرفاي بزرگ اسلام از آنها استفاده مي‌كنند و مسائلي هست كه فلاسفه و حكماي اسلام از آن استفاده مي‌كنند و مسائلي هست كه فقهاي بزرگ اسلام از آن استفاده مي‌كنند و اين سفره همگاني است براي همه و همين‌طور كه اين طوائف از آن استفاده مي‌كنند، مسائل سياسي، مسائل اجتماعي، مسائل فرهنگي و مسائل ارتشي و غير ارتشي همه در اين كتاب مقدس هست. انگيزه‌ي نزول اين كتاب مقدس و انگيزه‌ي بعثت نبي اكرم براي اين است كه اين كتاب در دسترس همه قرار بگيرد و همه از او به اندازه‌ي سعه‌ي وجودي و فكري خودشان استفاده كنند. مع الاسف نتوانستيم ما و نتوانسته است بشر و نتوانسته‌اند عالماي اسلام آن‌طوري كه بايد استفاده‌ي از اين كتاب مقدس بشود، استفاده كنند. بايد همگان افكار خودشان را به راه بيندازند و مغزهاي خودشان را متوجه كنند به اين كتاب بزرگ تا اينكه اين كتاب بزرگ را به طوري كه هست و به طوري كه ما مي‌توانيم از آن استفاده كنيم، همه استفاده كنند. و قرآن آمده است براي استفاده همه طبقات، هر كس به مقدار استعداد خود، البته بعض آيات است كه غير از رسول اكرم و آن كه متعلم به تعليم اوست نمي تواند بفهمد و به وسيله آنهاست كه ما بايد بفهميم و بسياري از آيات است كه در دسترس همگان است كه همه فكرهاي خودشان را به راه بيندازند و مغزهاي خودشان را متوجه كنند مسائل زندگي را، زندگي اين دنيا و زندگي آن عالم را از اين كتاب مقدس استفاده كنند. پس يك انگيزه از بعثت اين است كه قرآن كه در غيبت بوده است و به صورت‌هاي غيبي بوده است و در علم خداي تعالي بوده است و در غيب الغيوب بوده است، به وسيله اين موجود عظيمي كه به واسطه‌ي مجاهدات بسيار و به واسطه‌ي بودن او بر فطرت حقيقي و فطرت توحيدي و همه مسائلي كه هست، او رابطه دارد با غيب و به واسطه‌ي رابطه‌اي كه با غيب دارد اين كتاب مقدس را از مرتبه‌ي غيب متنزل كرده است و بلكه تنزلاتي حاصل شده است تا رسيده است به مرتبه‌ي شهادت، كه به صورت الفاظ در آمده است و اين الفاظ را ما و شما و همه مي توانيم بفهميم و معاني آن را تا اندازه‌اي كه مي توانيم ما استفاده از آن مي‌كنيم و انگيزه‌ي بعثت بسط اين سفره، در بين بشر از زمان نزول تا آخر. اين يكي از انگيزه‌هاي كتاب است و انگيزه‌ي بعثت است. «بعثه عليكم» رسولي را كه تلاوت مي‌كند بر شما قرآن را، آيات الهي را ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة.
اين شايد غايت اين تلاوت باشد، تلاوت مي‌كند براي تزكيه و براي تعليم و براي تعليم همگاني، تعليم همين كتاب و تعليم حكمت كه آن هم از همين كتاب است. پس انگيزه‌ي بعثت، نزول وحي است و نزول قرآن است و انگيزه‌ي تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا بكنند و نفوس مصفا بشوند از اين ظلماتي كه در آنها موجود است تا اينكه بعد از اينكه مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمد.
انگيزه، تزكيه است براي فهم كتاب و حكمت. هر كس نمي‌تواند اين نوري را كه از غيب متجلي شده است و متنزّل شده است و به شهادت رسيده است، هر نفسي نمي‌تواند آن را ادراك كند. تا تزكيه نباشد تعليم كتاب حكمت ميسور نيست. بايد تزكيه بشود نفوس از همه‌ي آلودگي‌ها، كه بزرگ‌ترين آلودگي عبارت است از آلودگي نفس انسان و هواهاي نفسانيه كه دارد. مادامي كه انسان در حجاب خود هست نمي‌توانند اين قرآن را كه نور است و به حسب فرمايش خود قرآن نور است، نور را كساني كه در حجاب هستند و پشت حجاب‌هاي زيادي هستند نمي‌تواند ادراك كنند، گمان مي‌كنند كه مي‌توانند، لكن نمي‌توانند، تا انسان از حجاب بسيار ظلماني خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاي نفساني است، تا گرفتار خودبيني‌هاست، تا گرفتار چيزهايي است كه در باطن نفس خود ايجاد كرده است، از ظلماتي كه بعضي‌ها فوق بعض است، لياقت پيدا نمي‌كند انسان، كه اين نور الهي در قلب او منعكس بشود. كساني كه بخواهند قرآن را بفهمند و محتواي قرآن را، نه صورت نازل كوچكش را، محتواي قرآن را بفهمند و طوري باشد كه هر چه قرائت كنند بالا بروند و هرچه قرائت كنند به مبداء نور و مبداء أعلي نزديك شوند، اين نمي‌شود الاّ اينكه حجاب‌ها برداشته بشود و «و خود حجاب خودي»، بايد از ميان برداري اين حجاب را، تا بتواني اين نور را به آن‌طور كه هست و انسان لايق است براي ادراك او، ادراك كند. پس يكي از انگيزه‌ها اين است كه تعليم بشود كتاب بعد از تزكيه و تعليم بشود حكمت بعد از تزكيه.16
خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايند كه من منت گذاشتم بر مردم به اينكه پيغمبر را فرستادم، كه آيات مرا براي مردم تلاوت كند: ويزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة، تزكيه را مقدّم ذكر فرموده است از علم، از حكمت، آيات شريفه‌ي قرآن در هر ذره ذره‌ي از آن نكات هست. بي‌جهت اين‌طور نيست كه مثل يك نويسنده باشد كه مقدم و مؤخر بودنش ممكن است كه در نظر نباشد. تلاوت آيات شريفه، خوب همان رسالت است يعني رسول آمده است كه آيات قرآن را بر مردم تلاوت كند، تلاوت براي چه؟ تلاوت كند و مردم را تزكيه كند، نفوس مردم را تزكيه كند، تطهير كند 17.
دردها دوا نمي‌شود، الاّ با اين كه اين خصيصه‌ي شيطاني از بين برود، كسي بخواهد درد خودش را شخصاً دوا كند، بايد اين خصيصه را از بين ببرد. بايد رياضت بكشد و خودش را بزرگ حساب نكند. نگويد من عالمم، نگويد من خودم مقدس هستم ـ‌چنان‌كه ملائكه مي‌گفتند‌ـ نگويد من ثروتمندم، نگويد من زاهدم، نگويد من عارفم، نگويد من موحدم. در هر يك از اينها، ولو اين علم اعلايي كه علم فلسفه يا عرفان است، اگر اين خصيصه‌ي شيطاني باشد، حجاب است؛ «العلم حجاب الاكبر». و اگر كسي بخواهد معالجه كند خودش را، بايد اين خصيصه را به آن توجه بكند و بسيار مشكل است معارضه با اين خصيصه. اگر بخواهد كسي تهذيب بشود، با علم تهذيب نمي‌شود؛ علم انسان را تهذيب نمي‌كند. گاهي علم، انسان را به جهنم مي‌فرستد؛ گاهي علم توحيد، انسان را به جهنم مي‌فرستد؛ گاهي علم عرفان، انسان را به جهنم مي‌رساند؛ گاهي علم فقه، انسان را به جهنم مي‌فرستد؛ گاهي علم اخلاق، انسان را به جهنم مي‌فرستد. با علم درست نمي‌شود. تزكيه مي‌خواهد ـ«يزكّيهم»ـ تزكيه مقدم است بر همه چيز.18
تمام مسائل براي معنويّات است. پيغمبرها هم كه آمدند و احكام را منتشر كردند براي اين است كه تزكيه بكنند مردم را؛ يزكّيهم و يعلمهم الكتاب. همه براي اين آمدند كه مردم را با مبدأ وحي آشنا كنند، سير الي اللّه بدهند، صراط مستقيم، هدايت به صراط مستقيم بكنند. و ما ايراني‌ها و مسلمان‌ها علاوه بر اين كه جهاد در راه اسلام مي‌كنيم، بايد از جهاد اكبر هم غافل نباشيم، از جهاد با نفس هم غافل نباشيم كه مبدأ همه امور است. و بايد اين اعياد را همان طوري كه عيد مي‌دانيم براي مسلمين؛ و ذخر و شرف مي‌دانيم براي پيغمبر اكرم‌(ص) بايد ما خودمان مهيا بشويم كه براي پيغمبر اكرم‌(ص) ذخر و شرف باشيم. طوري عمل بكنيم؛ در مكه، در مدينه، در همه‌جا و با همه‌ي مسلمين در هرجا، طوري رفتار بكنيم كه اين اسباب شرافت اسلام بشود، اسباب اين بشود كه مردم بفهمند كه اسلام چه جور تربيت مي‌خواهد بكند. از تربيت اسلامي، مردم ملتفت بشوند كه اسلام آمده است براي چي، قرآن شريف آمده است براي چي.19
راجع به رسول خدا‌(ص)، در قرآن كريم است كه: هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة . انگيزه‌ي بعثت را در اين آيه‌ي شريفه ذكر مي‌فرمايد كه: خداي تبارك و تعالي است كه در بين اين اميين و بي‌سوادها و كساني كه تربيت و تعليم الهي نداشته‌اند، رسول فرستاده است تا اينكه آيات خدا را بر آن‌ها قرائت كند و آن‌ها را با قرائت آيات قرآن و تربيت‌هايي كه خود او شده است در تعليمات الهي، آن‌ها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آن‌ها و او تعليم كند بر آن‌ها كتاب و حكمت را. در اين آيه نكات زيادي هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم و تعلّم، با تعبير «هو الذي». اوست كه اين كار را كرده است، كانّه يك مطلب با اهميّتي است كه مي‌فرمايد: «هو الذي بعث» آن است كه فرستاده است بين مردم، و همه عالم اُمّي هستند، حتي آنهايي كه به حسب ظاهر درس‌هايي خوانده‌اند و به حسب ظاهر صنايعي را مي‌دانند و مسائلي را اطلاع بر آن دارند، لكن همه آنها نسبت به آن تربيتي كه از جانب خدا به وسيله‌ي انبيا به آنها مي‌شود، همه اُمي هستند. همه در ضلال مبين هستند.20
آن‌هايي كه بعثت را يك بعثت الهي مي‌دانند و انگيزه‌ي بعثت را هدايت همه خلق مي‌دانند، بايد به غايت بعثت توجه كنند، به انگيزه‌ي بعثت توجه كنند كه خود خدا انگيزه‌ي بعثت را فرموده است، فرموده است: يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه. تزكيه براي اين است كه نور هدايت در انسان واقع بشود. تا تزكيه نشديد طغيان براي شما حاصل خواهد شد، تا تزكيه نشده‌ايد علم براي شما خطرناك‌تر از هر چيزي] است[. تا تزكيه نشده‌اي مقام براي شما خطرناك است و شما را به هلاكت دنيايي و اخروي مي‌كشاند. كوشش كنيد كه از اين روزي كه بعثت شروع شده است. از آن‌وقتي كه بعثت شروع شده است و امروز سال‌روز اين بعثت بزرگ است، اين نعمت عظيم الهي است توجه كنيد كه بعثت براي چه بوده است، انگيزه‌ي بعثت چه بوده است و اگر كسي تخلّف كند از انگيزه‌ي بعثت، چه خواهد شد. انگيزه‌ي بعثت تزكيه‌ي نفوس بوده است و تزكيه‌ي نفوس به اين است كه خودخواهي‌ها برود از بين، خودبيني‌ها برود از بين، رياست‌طلبي‌ها برود از بين، دنيا‌طلبي‌ها برود از بين و به جاي همه، خداي تبارك و تعالي و هواي براي خدا بنشيند. انگيزه‌ي بعثت اين است كه حكومت خدا در دل‌هاي بشر حكومت كند تا اينكه در جامعه‌هاي بشر هم حكومت كند. تا تزكيه در رده‌هاي بالا حاصل نشود و تصفيه در رده‌هاي بالا حاصل نشود، اين مملكت و همه ممالكي كه هستند، اصلاح نخواهند شد. آنهايي كه اين انقلاب را مفيد مي‌دانند و اين انقلاب را پشتيباني مي‌كنند و اين انقلاب را از ملّت مي‌دانند و اين انقلاب را مي‌خواهند به نتيجه برسد، آنها بايد آرامش را به هر نحو كه هست در كشور ايجاد كنند و اين آرامش از رده‌ي بالا بايد شروع بشود . مادامي كه در رده‌ي بالا آرامش نيست، پايين‌ها آرامش پيدا نمي‌كنند. مادامي كه تزكيه در رده‌ي بالا نباشد و تصفيه در رده‌ي بالا نباشد و خداخواهي در رده‌ي بالا نباشد و فرار از خود در رده‌ي بالا واقع نشود، تزكيه نباشد و خودبيني‌ها به جاي اين تزكيه‌ها باشند و خودخواهي‌ها به جاي تصفيه ها باشند، در رده‌ي بالا آرامش حاصل نخواهد شد و هر چه فرياد بزنيد كه آتش‌بس، نخواهد شد.
همه ما مكلفيم به اينكه تزكيه بشويم. بعثت براي تزكيه آمده است. اگر تزكيه نباشد هرچه در نفس واقع بشود، هر چيزي كه در نفس بيايد، حجاب انسان است. همه مكلفيم كه تزكيه بشويم تا بتوانيم از نور الهي و نور قرآن استفاده كنيم، لكن اين تزكيه براي دولتمردان و رده‌هاي بالا، لازم‌تر است تا براي امثال ماها. ما اگر تزكيه نشويم يك حد محدود را به فساد مي‌كشيم يا خود را به فساد مي‌كشيم و آنها اگر تزكيه نشوند و خودخواهي‌ها را كنار نگذارند، يك كشور را، بلكه كشورها را ممكن است به فساد بكشند.21
?مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا بئس مثل القوم الّذين كذّبوا بايات اللّه و اللّه لا يهدي القوم الظالمين? (جمعه، 62/5)
در روز جمعه كه اجتماعات مي‌شود، دو سوره انتخاب شده است و امام را دعوت كرده‌اند كه آن دو سوره را بخواند، در ركعت اول سوره‌ي جمعه و در ركعت دوم سوره‌ي منافقين. در سوره‌ي جمعه راجع به بعثت رسول اكرم و سرّ بعثت رسول اكرم ذكر مي‌فرمايد كه پيغمبر اكرم مبعوث شده‌اند از براي اينكه: ويزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة، بعثت براي اين است كه مردم را تزكيه كنند. مقدم بر تعليم حكمت و تعليم كتاب، تزكيه را ذكر فرموده است، كه آيات را بر آنها بخواند تا آنكه آنها تزكيه بشوند و تعليم بكند كتاب را بر آنها و حكمت را بر آنها عرضه بدارد و تعليم كند آنها را. در سوره‌ي جمعه سرّ بعثت رسول اكرم را ذكر مي‌فرمايد. سرّ بعثت رسول اكرم تزكيه‌ي امت است و تعلم و تربيت امت، آن‌هم تعليم تمام قشرهاي تعليم كه كتاب و حكمت تمام قشرهاي تعليمات را واجد است. بعد از آنكه تعليم و تربيت را ذكر كرده است. ذكر علماي سوء را مي‌فرمايد، آنهايي كه علم را آموخته‌اند لكن عمل به آن علم نمي‌كنند و با بدترين وجه از آنها اسم برده است: مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً مثل آنها كه عالم شده‌اند لكن علم در آنها اثر خودش را نگذاشته است مثل الاغي مي‌ماند كه بارش كتاب باشد. وقتي كه علم در انسان تأثير نكند و انسان را انسان نكند اين حمل كتاب، چه در سينه‌ها باشد و چه در پشت باشد مَثَل اينها، مَثَل آن اشخاص است، مثل حيواني هست، مثل الاغي هست كه كتاب به دوش او باشد. همان‌طور كه كتاب براي آن حيوان هيچ فايده ندارد، اين علمي كه دنبالش تعهد نباشد، دنبالش عمل نباشد، دنبالش رشد فكري نباشد، دنبالش هدايت مردم نباشد، اين نظير همان است كه به دوشش كتاب باشد، بلكه به دوش يك حيوان و يك الاغ كتاب باشد. در اينجا اين را ذكر مي‌فرمايد براي تذكر به مردم به اينكه عالم سوء را از عالم غير سوء تميز بدهند و براي تذكر به عالم كه تكليف خودش را بفهمد. البته نكاتي ديگر هم در سوره‌ي اوّل هست كه من ديگر وقت اين كار را ندارم.22
مسأله‌ي تربيت بالاتر از تعليم است، در آن آيه‌ي شريفه هم تلاوت آيات قرآن را، يعني رساندن آن تعليماتي كه در راه تربيت و تعليم است، بعد از اينكه اين را مي‌فرمايد، بعد «ويزكّيهم» را مي‌فرمايد، از اين ممكن است استفاده بشود كه مسأله‌ي تزكيه و مسأله‌ي تزكيه نفس اهميتش بيشتر از مسأله‌ي تعليم كتاب و حكمت است، مقدمه از براي اين است كه كتاب و حكمت در نفس انسان واقع بشود، اگر تزكيه بشود انسان، تربيت بشود به تربيت‌هايي كه انبيا‌(ع) براي بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه، كتاب و حكمت هم در او به معناي حقيقي خودش، در نفس انسان نقش مي‌بندد و انسان به كمال مطلوب مي‌رسد و لهذا بعد از يك آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد كه: مثل الذين حمّلوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً. مي‌خواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد، علمي كه تربيت در او نباشد، تزكيه در او نباشد، اين علم فايده ندارد، همان‌طوري كه اگر الاغ و حمار، اگر چنان‌چه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابي باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسان‌شناسي باشد، هرچه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد چطور فايده ندارد و آن حمار از او استفاده نمي‌كند، آنهايي هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند، آنها هم آن علوم‌شان براي آنها فايده ندارد، بلكه بسياري از اوقات مضر است. بسياري از اوقات هست كه آن كسي كه عالم است، آن كسي كه همه‌چيز را مي‌داند لكن تزكيه نشده است، تصفيه نشده است، تربيت الهي نشده است، آن علمش وسيله است از براي اينكه بشر را به تباهي بكشد، چه‌بسا عالماني كه براي بشر تباهي هديه مي‌آورند، آنها از جهّال بدتر هستند و چه‌بسا متخصصاني كه براي بشر هلاكت ايجاد مي‌كنند، تباهي ايجاد مي‌كنند، آنها از مردم عامي بدتر هستند. ضررشان بيشتر است، همان است كه قرآن فرمود كه: «كمثل الحمار» و از آن هم بالاتر اين‌كه موجب صدمه به ديگران مي‌شود.23
‌خداوند عزوجل براي بيداري علما آيه‌ي شريفه‌‌ي؛ مثل الذين حملوا التوراة، را آورده تا بدانند انباشتن علوم ـ گرچه علم شرايع و توحيد باشد ـ ازحجب نمي‌كاهد بلكه افزايش دهد از حجب صغار او را به حجب كبار مي‌كشاند. نمي‌گويم ازعلم و عرفان وفلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران، كه اين انحراف است . مي‌گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه‌ي الهي و براي دوست باشد و اگر عرضه كني، براي خدا و تربيت بندگان او باشد، نه براي ريا و خود نمايي كه خداي نخواسته جزء علماي سوء شوي كه بوي تعفن شان اهل جهنم را بيازارد. 24
در خصال و معاني الاخباراز رسول خدا‌(ص) حديث كند كه فرمود :« حمله‌ي قرآن عرفاي‌اهل بهشت مي‌باشند.» 25 و معلوم است مقصود ازاين حمل، حمل معارف و علوم قرآن است كه نتيجه‌ي آن درآخرت آن است كه درعداد اهل معرفت و اصحاب قلوب است؛ چنان‌چه اگر حمل صورت آن كند بدون اتّعاظ ازمواعظ آن و تحمل معارف و حكم آن و عمل به احكام و سنن آن ، مَثَل آن چنان است كه خداي تعالي فرمايد :مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا.26
مي‌گويد ( روحاني اگر راستي به‌وظيفه‌ي خود عمل كند از پزشك هم بالاتراست زيرا پزشك جان را نگه مي‌دارد ولي اين روان را كه ارزش جان هم با اوست. حال اگر همين كس پا را از گليم خود درازتر كند يا وظيفه‌ي خود را بعكس انجام دهد مي‌شود گفت ازهمه‌ي مردم پست تر است.
روشن تر بگويم ضرر چنين كسي براي يك كشور بيشتر است ازنائب حسين كاشي براي يك شهر زيرا او مال را مي‌برد واين خرد را. او درخانه‌‌ي مردم بناحق قدم مي‌گذارد و اين دردل مردم. آثار او پس از رفتن از ميان مي‌رود ولي بدعت‌هاي اين، قرنها مي‌ماند.)
ما با روي گشاده و آغوش بازاين چند سطر سخن درست را استقبال مي‌كنيم و خدا نيز درباره‌ي ملاي بي‌عمل آياتي فرستاده كه يكي ازآن‌ها را‌ياد مي‌كنيم و آن آيه‌ي‌5، از سوره‌ي جمعه است: مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا. مانيز مي‌دانيم كه اگر روحاني به‌وظيفه‌ي خود عمل نكند ازتمام مردم پست ترو قاچاق تر است.27
بسياراشخاص هستند كه دانشمندند، خيلي هم دانشمندند لكن چون تربيت اسلامي ندارند وجودشان گاهي ضررمي‌زند به كشور و ضررمي‌زند به اسلام ، اين فرقي نيست مابين اينكه دانش، دانش علوم قديمه باشد يا دانش علوم جديده، چه درجانب علما‌ي اسلام و روحانيون و چه درجانب شما دانشجوها و دانشگاهي‌ها و ساير طبقاتي كه در صدد تعليم و تعلّم هستند، اگر چنانچه فقط دنبال ياد گرفتن باشيد، حالااين يادگرفتن همراه با يك تربيت صحيح و تزكيه‌ي نفس و درست راه رفتن نباشد ، يك انباري ازمعلومات يا به قول سعدي كه به تعبيري ديگر، قرآن هم همان تعبير مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملواها كمثل الحمار يحمل اسفارا، كسي كه ياد مي‌گيرد لكن ياد گرفتنش همان ياد گرفتن است و به كار نمي‌بندد آن يادگرفتن‌ها را، تربيت، تربيت انساني نيست، درتعبير قرآن كريم اين است كه مثل يك حيواني ، الاغي مي‌ماند كه پشتش كتاب بار باشد. اين كتاب فرق نمي‌كند كه پشت يك كسي باشد يا خير، در مغز و در فكرش باشد، بلكه آن كه در مغز و كتاب هست، تعليمات هست لكن مربا به تربيت انساني نيست. اين ضرر دارد براي جامعه ، چه در جانب ما باشد و چه درجانب شماباشد هيچ فرقي نيست، چه علوم اسلامي و فلسفه‌ي اعلام باشد و چه علوم طبيعي وامور مربوط به طبيعت باشد. اگر همراه باتعليم ، تربيت نباشد، همراه باتعلم و ‌تربيت نباشد، تربيت انساني نباشد يك حيواني هست كه انباري از معلومات دارد.اكثر اين دين‌هايي كه باطل بوده و درست شده است ، به وسيله‌ي اهل علم درست شده است ، غير اهل علم دين‌سازي نكرده، اهل علم دين‌سازي كرده وبسيار از اين خيانت‌هايي كه به كشورما شده است ازهمين درس خوانده هاست . اين درس خوانده‌هاهستند كه كمك كردند به دستگاه و دكترها ونمي‌دانم كذا و اين‌ها كمك كردند به دستگاه و پنجاه سال مملكت ما رابه باد فنا دادند.28
اگر در حوزه هاي علميه وهمين طوردر دانشگاه‌ها تزكيه نباشد ، اين علم‌هايي كه‌‌درآنجا انباشته مي‌شود يك انباري است كه خداي تعالي اين تعبير را درآن فرموده: مثل‌‌الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوا كمثل الحمار يحمل اسفارا. اين كسي است كه حتي‌‌علم توحيد را ، علم اديان را، علم اخلاق را، همه اين علوم را دارد لكن تزكيه نكرده‌‌نفسش را، اين يك موجود خطرناك مي‌شود براي جامعه ويك دانشگاهي كه، جوان‌هايي كه‌‌درآنجا مي‌روند كه آموزش ببينند، نه آموزش آن، آموزش است و نه پرورشش، پرورش‌‌و اگر آموزشش هم، آموزش صحيح باشد، اگر تزكيه نشده باشد اين آدم، بعد از‌‌تزكيه تعليم و تربيت هست. اگرتزكيه نشده باشد و علم وارد بشود در يك قلبي كه‌‌مزكّي‌‌نيست، اين فساد ايجاد مي‌كند و خدا نكند كه فسادي از جانب عالم غير مزكّي‌‌واقع بشود. دراحاديث ما هست كه درجهنم از بوي تعفن عالم سوء، جهنمي‌ها‌‌در‌‌ايذاء هستند.29‌‌مثل‌‌الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار. اين مربوط به رشد علمي،‌‌به‌‌استثناي تهذيب است و در وصف او كالا نعام بل هم اضل(اعراف،7/179) آمده است.30
كسي كه خودرامعرفي كند به اينكه چراغ هدايت مردم و شمع محفل انس و راهنماي سعادت و معرّف طرق آخرت است، اگرخداي نخواسته عامل به قول خود نباشد و باطنش با ظاهر مخالف باشد، درزمره‌ي اهل ريا و نفاق به حساب آيد از علماي سوء و عالم بلاعمل است كه جزاي آن بزرگ‌تر و عذاب آن اليم‌تر است؛ و مثل آن‌ها رادر قرآن كريم ذكر فرموده :بئس مثل القوم الذين كذّبوا بآيات اللّه و اللّه لا يهدي القوم الظالمين. پس، بر اهل علم خيلي لازم است كه اين مقامات را حفظ كنند و خود را كاملا از اين مفاسد پاك كنند تا هم اصلاح آن‌ها شود و هم اصلاح جامعه را كرده، وعظ آنها مؤثر گردد و پند آن‌ها درقلوب موقعيت پيدا كند. فساد عالم موجب فساد امت شود، و معلوم است فسادي كه ماده‌ي فسادهاي ديگرشود و خطيئه‌اي كه خطيآت ديگر زايد، بالاتر و بزرگ‌تر است پيش وليّ النعم، از فساد جزئي غير متعدي.31

سوره‌ي منافقون

?يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ وللّه العزّة ولرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لايعلمون ? ( منافقون ، 63/8 )
وقتي دل رابه صاحب دل و خانه رابه صاحبش تسليم نمودي و خود درآن تصرفي نكردي و اعراض از غيراو كردي و خانه رابه دست غاصب ندادي، خود صاحب خانه درآن تجلّي مي‌كند. البته تجلّي غنيّ مطلق، غناي مطلق آورد‌و‌ دل راغرق درياي عزّت و غنا نمايد و قلب مملو‌از‌بي‌نيازي شود : وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنين. واداره‌ي امور را خود صاحب خانه فرمايد و‌انسان را به امر خود واگذار‌نفرمايد و خود متصرف درجميع امور عبد شود.32
تا وحدت كلمه نباشد، تا رؤساي اسلام وحدت كلمه درخودشان ايجاد نكنند، تا فكر نكنند بر بدبختي‌هاي ملت اسلام ، بدبختي‌هاي اسلام، بدبختي‌هاي احكام اسلام، غربت اسلام و قرآن كريم، سيادت نمي‌توانند بكنند. بايد فكر كنند، عمل كنند تا سيادت كنند و‌اگر اين مطلب را انجام بدهند سيّد دنيا خواهند شد. اگر اسلام را آن‌طوري‌كه هست به دنيا معرفي كنند وآن‌طوري كه هست عمل بكنند، سيادت با شماست، بزرگي با شماست: العزة للّه و للرسول و للمومنين.33

سوره‌ي تغابن

?اللّه لا اله إلاّ هو و علي اللّه فليتوكل المؤمنون ? ( تغابن، 64/13)
و در سوره‌ي مباركه تغابن فرمايد : اللّه لا اله الا هو و علي اللّه فليتوكل المومنون. و اين كه كلمه‌ي شريفه‌ي توحيد را توطئه قرار داده، و پس از آن امر فرموده با تأكيد مومنين بر خداي تعالي توكّل كنند، اشاره ممكن است باشد به مرتبه‌ي بالاتري از مقام اول، و لهذا مؤمنين را كه در آيه‌ي سابقه از خواص آنها توكل علي اللّه را قرار داده بود ، در اين آيه‌ي شريفه امربه توكل فرموده. وشايد اين ذكر كلمه‌ي توحيد اشاره به آن باشد ـ كه سابقاً مذكور شد ـ كه پس از مقام ايمان و كمال آن جلوه‌ي توحيد فعلي در قلب سالك ظاهر شود، و به اين جلوه دريابد كه الوهيت و تصرّفي از براي موجودي از موجودات نيست در مملكت حق تعالي ، و اواست يگانه متصرف و مو?ثر در امور ، و غير او ضارّ در عالم وجود نيست.پس به مرتبه‌ي بالاتري از توكّل رسد.
و در سوره‌ي مباركه‌ي آل عمران ، در ضمن خطاب به رسول خدا فرمايد : فاذا عزمت فتوكل علي اللّه انّ اللّه يحب المتوكلين .(آل عمران ، 3/159) و اين مرتبه بالاترين مقام توكّل شايد باشد كه ما پيش ازاين مذكور نداشتيم. و آن توكّلي است كه ازبراي سالك، پس از مقام « فناي كلي» و رجوع به مملكت خود و «بقاي باللّه » دست دهد،و سالك در اين مقام در عين حال كه دركثرت واقع است، در« توحيد جمع» مستغرق است، و در عين حال كه تصرّفات موجودات راتفصيلاً مي‌بيند، جز حق تعالي موجودي را متصرف نمي‌بيند. و لهذا، حق تعالي امر فرموده رسول خدا را به اين مرتبه و فرموده : انّ اللّه يحبّ المتوكلين. و مرتبه‌ي محبوبيّت براي متوكلين ثابت فرموده.34

سوره‌ي طلاق

?من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر ومن يتّق اللّه يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل علي اللّه فهو حسبه انّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لكلّ شيء قدرا. ? (طلاق، 65/3)
عن أبي الحسن الاول‌(ع) قال : سألته عن قول اللّه عزوجلّ : «و من يتوكل علي اللّه فهو حسبه.» فقال : التوكل علي اللّه درجات . منها أَن تتوكل علي اللّه في أُمورك كلها ، فما فعل بك كنت عنه راضياً، تعلم أنّه لا يألوك خيراً و فضلاً، تعلم أن الحكم في ذلك له؛ فتوكل علي اللّه بتفويض ذلك اليه وثق به فيها و في غيرها.32
ترجمه : علي بن سويد گويد پرسش كردم حضرت موسي بن جعفر‌(ع) را از قول خداي عزوجل:‌ومن يتوكل علي اللّه فهو حسبه. پس فرمود: توكل بر خدا را درجاتي است. از‌آن‌ها اين است كه توكّل كني بر خدا در كارهاي خودت، تمام آن‌ها؛ پس آن‌چه كرد به تو بوده باشي از او خشنود. بداني همانا او منع نكند تو را نيكويي وفضل را؛ و بداني همانا فرمان درآن مراو راست. پس، توكّل كن بر خدا به واگذاري آن به سوي او، و اعتماد كن به خدا درآن‌ها و غير آن‌ها.36
خداي تعالي فرمايد : و من يتوكل علي اللّه فهو حسبه، خداي تعالي بس است براي كسي كه توكل به او كند.
متوكل را منقطع از مخلوق فرموده و اين غايت عزّت و عظمت نفس و غناي از ديگران است.
و هم به سند خود از حضرت صادق‌(ع) نقل فرموده :قال‌: من اعطي ثلاثاً لم يمنع ثلاثاً. من اعطي الدعاء اعطي الاجابة و من اعطي الشكر اعطي الزّيادة و من اعطي التوكل اعطي الكفاية، ثم قال : أتلوت كتاب الله ـ عزّوجل ـ: و من يتوكل علي الله فهو حسبه و قال: لئن شكرتم لأزيدنكم (ابراهيم ،14/7) و قال: ادعوني استجب‌لكم.(غافر،40/60)37
رزق مقسوم و مقدّر است ، چنانكه آيات شريفه‌ي قرآنيه نيز دلالت برآن دارد ، منافات ندارد با اخباري كه امر به تحصيل معيشت فرموده و تأكيد در كسب و تجارت نموده؛ بلكه ترك آن را مكروه شمرده‌اند و بر ترك آن ملامت نموده‌اند؛ وكسي را كه به طلب رزق قيام نكند از كساني شمرده‌اند كه دعاي آن‌ها مستجاب نشود و خداوند روزي آن‌ها را نرساند. و احاديث در اين باب بسيار است و ما به ذكر يك حديث اكتفا مي‌نماييم:
عن محمد بن الحسن ، شيخ الطّائفه، قدّس سره ، باسناده عن علي بن عبدالعزيز قال قال ابو‌عبدالله‌(ع): ما فعل عمربن مسلم‌؟ قلت : جعلت فداك ، اقبل علي العباده و ترك التجاره . فقال : ويحه ! أما علم ان تارك الطلب لا يستجاب له دعوة؟ ان قوماً من اصحاب رسول اللّه‌(ص) لمّا نزلت: و من يتق الله يجعل له مخرجا.‌و يرزقه من حيث لا يحتسب، اغلقوا الابواب و اقبلوا العبادة، و قالوا : قد كفينا . فبلغ ذلك النبي‌(ص) فأرسل أليهم فقال: ما حملكم علي ما صنعتم ؟ فقالوا: يا رسول اللّه ، تكفّل اللّه لنا بأرزاقنا، فأقبلنا علي العبادة. فقال : من فعل ذلك لم يستجب له. عليكم بالطّلب.38
راوي گويد : « جناب صادق‌(ع) : عمربن مسلم چه كرد؟ عرض كردم : فدايت شوم ، اقبال به عبادت كرده و ترك تجارت گفته. فرمود‌: واي براو!آيا نمي‌داند كه كسي كه ترك طلب كند دعايش مستجاب نمي‌شود ؟ وقتي آيه‌ي شريفه‌ي و من يتق اللّه … الايه نازل شد. يك طايفه از اصحاب رسول خدا‌(ص) درها رابه روي خود بستند و مشغول عبادت شدند و گفتند : كفايت امر ما شد . اين خبر به حضرت رسول‌(ص) رسيد.آن‌ها را خواست و فرمود : چه چيز شما را واداشت به اين كار؟ گفتند : يا رسول الله خداوند روزي ما را متكفل شد، ما نيز اقبال به عبادت كرديم. فرمود : كسي كه اين چنين كند، مستجاب نشود دعاي او. بر شما باد طلب.»‌39
?لينفق ذو‌سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتيه اللّه لايكلّف اللّه نفسا إلاّ ما اتيها سيجعل اللّه بعد عسر يسرا? (طلاق، 65/7)
در وجه تسميه‌ي «ليلة القدر» علما اختلافاتي كردند . بعضي برآنند كه چون صاحب شرف و منزلت است ، و قرآن صاحب قدر به توسط ملك صاحب قدر بررسول صاحب قدر براي امّت صاحب قدر وارد شده است، ليلة القدرش گويند. و بعضي گفته‌اند كه براي آن «ليله‌ي قدر » به آن گويند كه تقدير امور و آجال و ارزاق مردم در اين شب مي‌شود و بعضي گفته‌اند به واسطه‌ي آن كه از كثرت ملائكه‌، زمين تنگ شود، آن را قدر گويند. و آن از قبيل ومن قدر عليه رزقه است. اين حرف هايي است كه در اين مقام گفته شده. و در هر يك از آن مقامات تحقيقاتي است، كه اشاره به آن اجمالاً خالي از فايده نيست.
اما مطلب اوّل، كه معني صاحب منزلت و قدر بودن است . پس بدان كه كلامي در اين مقام است كه مطلق زمان و مكان كه بعضي شريف و بعضي غير شريف و بعضي سعد و بعضي نحس است، آيا ازخود ذات زمان يا تشخّصات ذاتيّه‌ي آن است . و همين طور درمكان . يا آن‌كه به واسطه‌ي وقوع وقايع وحصول امور شريفه و خسيسه، بالعرض داراي آن مزيت شوند.‌40

پاورقيها:

1.‌خدايا، حقيقت اشيا را آن‌چنان كه هست بر من بنما.
2.‌امام خميني‌(ره)، صحيفه‌ي نور، 20/ 151.
3.‌همان ، 6/ 139.
4.محمد باقر مجلسي ، ‌بحار الانوار، 75/117، از فرمايشات امام حسين‌(ع).
5.صحيفه‌ي نور، 1/43.
6.‌همان، 40.
7.‌وجود تو خود گناهي است، كه با هيچ گناهي قابل قياس نيست.
8.‌گاه دلم را كدورتي مي‌پوشاند و من براستي كه هرروز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش مي‌كنم . نوري، مستدرك الوسائل،5/ 320.
9.‌محمّد باقر مجلسي، مكارم الاخلاق / ‌313.
10.‌طبرسي، مجمع البيان ، ذيل تفسير سوره‌ي نصر.
11.‌امام خميني‌(ره)،شرح چهل حديث يا اربعين حديث / 341‌ـ 343.
12.‌امام خميني‌(ره)،سرّالصلوة/ ‌60.
13.‌صحيفه‌ي نور ، 1/ 136.
14.‌قرطبي ، الجامع لاحكام القرآن، 13/169‌ـ176.
15.شرح چهل حديث / 416.
16.‌صحيفه‌ي نور، 14/251‌ـ‌253.
17. همان، 7/179.
18. همان، 19/91‌ـ‌92.
19. همان/55.
20. همان، 13/265.
21. همان، 14/255‌ـ‌256.
22. همان،8/265.
23. همان،13/266.‌267.
24. همان،22/346.
25.‌صدوق ،خصال، 1/28، ب1، ح100؛ معاني الاخبار/226، ح1.
26.امام خميني، آداب الصلاة/212.
27.امام خميني، كشف الاسرار/220.
28.صحيفه‌ي نور، 8/50 .‌51.
29.همان، 12/212 .‌213.
30.همان، 22/344.
31.شرح چهل حديث‌/151.
32.همان/445.
33.صحيفه‌ي نور، 1/121.
34.امام خميني، شرح حديث‌جنود عقل و جهل/218‌ـ‌219.
35. كليني، اصول كافي،‌2/65، ح 5.
36. شرح چهل حديث/213.
37.شرح حديث جنود عقل و جهل/220.
38. مجلسي، مرآة العقول، 8/357، ح‌2.
39. شرح چهل حديث /559.
40. آداب الصلاة/324.

مقالات مشابه

ساختار سوره جمعه (1)

نام نشریهمجله گلستان قرآن

نام نویسندهعادل عندلیبی

المختصر المفید فی تفسیر الکتاب المجید

نام نشریهرسالة التقریب

نام نویسندهمحمدعلی تسخیری

تغابن / سوره

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده